آسمان امشب به حالم مویه کن
روح تب دار مرا پاشویه کن
آتش افکند عاشقی بر حاصلم
گریه کن در مجلس ختم دلم
گریه کن ای عشق روحم تیر خورد
شانه احساس من شمشیر خورد
شوخ چشمی بی شکیبم کرده است
با خودم حتی غریبم کرده است
شوخ چشم است و دلم در چنگ اوست
هر چه هست از چشم پر نیرنگ اوست
او که می گویند پشت خواب هاست
دختر فرمانروای آب هاست
او که خویشاوند نزدیک گل است
شرح احساسات سبز بلبل است
او شبی آمد مرا دیوانه کرد
او مرا یک باغ بی پروانه کرد
آن بلا آن درد خوب سینه سوز
از کجا آمد نمی دانم هنوز
شاید از ته توی جنگل های راز
شاید از پشت کپر های نیاز
آمد و بر بام روحم پر کشید
از سر پرچین قلبم سر کشید
آمد و من پیش پایش گم شدم
از جنون ورد لب مردم شدم
آمد از دردش پرم کرد و گذشت
بی وفا سیلی خورم کرد و گذشت
رفت و طاق عشق من آوار شد
رفت و منصور دلم بر دار شد
رفت و کوه طاقتم را باد برد
یوسف امید من در چاه مرد
:: بازدید از این مطلب : 1217
|
امتیاز مطلب : 432
|
تعداد امتیازدهندگان : 100
|
مجموع امتیاز : 100